تحت عنوان تجارت پولشویی می کنم
تا به بار آرم خسارت پولشویی می کنم
از کف بازار تا هر جا که بختم یا بود
می دهم بر خود بشارت پولشویی می کنم
چون که دستم هست در یک کاسه با سرمایه دار
از وکالت تا وزارت پولشویی می کنم
دولت و ملت ز کارم در نیارد تا که سر
با نظارت ، بی نظارت پولشویی می کنم
تا کند بازار و اهلش عمده خر یا خرده پا
پیشم احساس حقارت پولشویی می کنم
هر که را دستی به امر خیر بالا می رود
می شکانم ، با شرارت پولشویی می کنم
تا کلاه شرعیم را نسبت از عمامه است
با وضو و با طهارت پولشویی می کنم
می برم بالا و پائین قیمت مسکوک و ارز
همزمان با یک اشارت پولشویی می کنم
مانده حیران از نبوغ فکریم قاضی القضات
بسکه دارم با مهارت پولشویی می کنم
تا کنم ثابت که دور از معنویت نیستم
می روم وقتی زیارت پولشویی می کنم
گر به زندان توی حبس انفرادی اوفتم
یا برندم در اسارت پولشویی می کنم
تا بر افروزم چراغ احتکار و اختلاس
در جماعت با حرارت پولشویی می کنم
تا کنم له هر که را افتاده زیر خطّ فقر
روز و شب با فکر غارت پولشویی می کنم
گر نباشد پشت بام و هال بانک مرکزی
روی دیوار سفارت پولشویی می کنم
شغل من توضیح و تبیینی ندارد احتیاج
مختصر در یک عبارت ، پولشویی می کنم
وقت رفتن چون که عزرائیل آید بر سرم
در حضورش با جسارت پولشویی می کنم.
بازدید امروز: 200
بازدید دیروز: 44
کل بازدیدها: 818534